سردرگم مانده ام
میان این خیابان های زخمی
و مسیرهایی که
هیچکدام مرا به مقصد نمی رسانند.
بین این ثانیه ها
حرفی
کلامی
یخ می زند
وقتی با عینک باران زده
در این کافه ی بی رویا
به تلخی آسمان فکر می کنم
و روزهایی که قرار است
هیچگاه اتفاق نیفتند.