یک قصه ی تازه...
هجوم لحظه های متروک...
صدایم دیگر نمیتواند
لبخند را
تفسیر کند!
تلفظ سکوت نگاه ها
دیگر کار حضور من نیست!
چاره ای نیست.
در محضر فراموشی
همگی بی پناهیم.
بی صدا...
بی صدا...
بی صدا...
بازی مدادرنگی ها
با خطوط درهم عشق
رنگین کمان را
از آسمان گرفت.
هم بازی عشق
نمی دانست که همه رنگ ها
بر کاغذ عشق
سیاه می خوانند...