باورت نمی شود
اگر بدانی ته مانده های من
چه لبخند بی پروایی داشتند
آن هنگام که گلبرگ های سجاده ام
مرا به آسمان خدای دلتنگ تو می دوخت
میدانی که مرگ را به دوش می کشم
اما باور کن
زندگی ام هراسی ندارد
-از آسفالت بی رحم-
وقتی صدای قهقهه های ذهنم
کوچه را فتح می کند/. ء