من و سایه ام
یخ زدیم
درد شدیم
درد ماندیم....
خواستیم برخیزیم
لبخند بزنیم
انحنای لبمان اما
یار نشد
و عصای ترد معرفت
شکست
دستان سبزمان را
فروختیم
و با سرهای بریده
بر گِرد مرگ
طواف کردیم
پی نوشت: " میشد سفر دنیا،آسان تر از این باشد / آدم به هوس خو کرد ، تا خسته ترین باشد"