چراغ ها
به نوبت خاموش میشوند.
هیچکس بیدار نخواهد ماند
تا خورشید دودگرفته ی مصلوب شهرمان را
لمس کند
اینجا
به نوبت میمیرند.
رعنای عزیز...خوشحالم بعد از مدتها اومدی....منم تازه یه دو سه ماهی هست درست و حسابی برگشتم...سروده هات مثل همیشه قابل تامل و احساساتی...لحظه هات خوش عزیزم
نمیدونستم بلاگ داری.دارم میخونموشون و کاملا حسشون میکنم!!
سلام رعنای نازنینمخوبی دخترخوشحالم که برگشتینوشته هاتو دوست دارمبنویس ...
بنویس....ببار...قلم برقصان ...آی با تو ام
سلام آپم
مام داریم پیر میشیم :(
سلام دوست عزیزوبلاگ زیبا وخوب دوست داشتنی دارید خوشحال میشم بیاید وبم ممنون منتظرم دوست من.
رعنای عزیز...
خوشحالم بعد از مدتها اومدی....منم تازه یه دو سه ماهی هست درست و حسابی برگشتم...
سروده هات مثل همیشه قابل تامل و احساساتی...
لحظه هات خوش عزیزم
نمیدونستم بلاگ داری.
دارم میخونموشون و کاملا حسشون میکنم!!
سلام رعنای نازنینم
خوبی دختر
خوشحالم که برگشتی
نوشته هاتو دوست دارم
بنویس ...
بنویس....ببار...قلم برقصان ...آی با تو ام
سلام آپم
مام داریم پیر میشیم :(
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبا وخوب دوست داشتنی دارید خوشحال میشم بیاید وبم ممنون منتظرم دوست من.