آینه ها
پیش از آنکه باور شوند
در چنگ ناباوری ات
جان دادند!
بار تاوان این همه شکستگی
برای احساس بی پروای تو
برای خط به خط ذهن سرکشت
و تمام آرزوهایی که قاب کردم
تابوتی خواهد بود
که تو را
بین عقربه ها
-که به تو ریشخند می زنند-
دفن خواهد کرد.
پی نوشت : "آی آدم ها که بر ساحل/نشسته شاد و خندانید/یک نفر در آب دارد می سپارد جان..."
میبیند و میشنود
امام على بن الحسین (ع) چون طهارت میکرد و وضو میساخت، روى وى زرد میشد . میگفتند: اى پسر رسول خدا!این زردى از چیست؟ میفرمودند: آیا نمیدانید که پیش که خواهم ایستاد .
چون زلیخا، یوسف (ع) را به خویشتن دعوت کرد، پیشتر برخاست و آن بت که وى را می پرستید، روى پوشانید. یوسف گفت: تو از سنگى شرم میدارى، من از آفریدگار هفت آسمان و زمین شرم ندارم که مىبیند و مىشنود؟
رسول خدا (ص) فرمودند: خداى را چنان پرست که گویى تو وى را پیش رو میبینى، و اگر این نتوانى، بارى به حقیقت بدان که وى تو را می بیند؛ چنان که خود فرموده است: ان الله کان علیکم رقیبا؛ ((همانا خدا ناظر ومراقب اعمال شماست))-سوره نساء، آیه 1
برگرفته از: غزالى، کیمیاى سعادت، ج 2، ص 414
سلام وعرض ادب واحترام والتماس از شمابزرگوار
من با مصداق شعر شما برخورد که چه عرض کنم درگیری عجیبی داشتم آخر و عاقبتشم مثل آخر شعر شما غم انگیز بود.
من همیشه منتظر شما هستم.
سلام
به من سری بزن واگه از وب من خوشت اومد در نظرات بنویس تا وب شمارو اینک بدم.
سام
09380104668
مرسی آجی ولی به قشنگی مال تو نیست
می دانی...
دست آخر توی دلت... کسی هست که بین عقربه های ساعت خاکستری اتاق نمی توان دفنش کرد... باور کن نمی توان
سلام دوست قدیمی
خوبی خانومی
منو امیدوارم یادت باشه .
دلم برات تنگ شده
به منم سری بزن ..
سلام مهربان خیلی وقت بود که میخواستم ترا به برکه تنهای دل نوشته های من چشم شوم.نه بخاطر تشابه نام وبلاگ.بل بخاطر لطافت احساس پاک شما نازنین.