سایه آفتاب

برای ایستادن،آسمان کم داریم...

سایه آفتاب

برای ایستادن،آسمان کم داریم...

به سوی تاریخ

من
گوشه ای خواهم نشست
و آسمان را برایت رنگ خواهم زد.
من
چون تو
به راهمان ایمان ندارم
که تنها به قلب سبز پر کینه ات
-که خون بر چهره ی مرگ می پاشد-
خیره ام.
فریاد نزن....
من جرات زخم تازه ندارم.
توان زندگی ام را دفن کردم
من فقط به امید تو ایمان دارم
پیروز باش/.



پی نوشت 1 :

یه شب مهتاب / ماه میاد تو خواب
منو میبره / ته اون دره
اونجا که شبا / یکه و تنها
تکدرخت بید / شاد و پرامید
میکنه به ناز / دسشو دراز
که یه ستاره / بچکه مث
یه چیکه بارون / به جای میوهش
نوک یه شاخهش / بشه آویزون


یه شب مهتاب...

نظرات 4 + ارسال نظر
........ چهارشنبه 28 بهمن 1388 ساعت 04:23 ب.ظ http://sakht-man.blogfa.com

سلام
برحسب اتفاق به وبلاگتان بر خوردم ٬ به نظرم جالب آمد٬ از این رو حیفم آمد بدون عرض سلام وخسته نباشید رفته باشم
سلام وخسته نباشید

q.s چهارشنبه 28 بهمن 1388 ساعت 08:39 ب.ظ http://qsawari1.blogfa.com

چه شعرتان قشنگ بود...
که خون بر چهره ی مرگ می پاشد....

شب چهارشنبه 28 بهمن 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

کلام زنده، هرگز نمی میرد..

:)

راشد چهارشنبه 5 اسفند 1388 ساعت 03:26 ب.ظ http://iuce.mihanblog.com

سلام
شعرها و وبلاگت خیلی قشنگه مخصوصا آهنگش
دلم بدجوری گرفت وقتی اینارو خوندم.
یاده تنهاییام و یاده دوستانی افتادم که رو دلم پا گذاشتن و رفتن
ممنوم از اینکه خاطراتم و زنده کردی.
موفق باشی همیشه.
بای

سلام.ممنونم از نظرت و خیلی خوشحالم که شعرهام رو دوست داشتی.
شاد و پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد